دختر گلم هدی خانم

سلام عزیزم... امروز با هم وارد سی امین هفته ای شدیم که در کنار هم می خوریم و می خندیم و گریه میکنیم و رازهای مگوی زیادی با هم داریم... امیدوارم این سی هفته به شما خوش گذشته باشه و همون طوری که شما منو ناراحت نکردی من هم شما رو اذیت نکرده باشم.... اگر از حال ما بپرسی ملالی نیست جز دوری شما... این دوری یک مدل خاصی هست... دوری در عین نزدیکی... تو جزئی از وجود منی... پاره تن منی... ولی من این بیرون دنبالت میگردم... مستأصلانه سعی میکنم با دیدن لباسها و وسایلت خودم رو آروم کنم و تسلی بدم که تا چند روز دیگر نی نی میاد پیشم... ولی تو پیشم هستی!! حیف که نمیتونم اون جوری که دوست دارم وجودت رو درک کنم...

عزیزم.. عصر 5شنبه با باباسعید رفتیم و پس از گشتن های زیاد برای اتاقت کاغذ دیواری انتخاب کردم... با این که معمولا سر اینجور چیزا با باباسعید تفاهم نداریم ولی به طرز معجزه آسایی بابا سعید کاغذ دیواری انتخابی منو پسندید!! امیدوارم تو هم خوشت بیاد....

جمعه عصر هم باباسعید با کمک دایی معین اتاقت رو خالی کردن که آماده بشه برای دکوراسیون جدید...

امیدوارم همه چیز به خوبی پیش بره و این روزهای آخر هم به سلامتی بگذره... می دونم که خدا آینده ی خوبی رو برای من و شما و همه خانواده رقم خواهد زد.... منتظر آینده ی روشن پیش رو باش عزیزم و خودت رو برای فرداهای سخت و شیرین آماده کن....

**هزارتا بوس از طرف مامان**